*بسم الله الرحمن الرحیم* *مروری بر زندگینامه شهید محمد علی محمد آبادی* بیست و هفتم فروردین ماه سال 1336 در خانوادهای مذهبی در ماهان دیده به جهان گشود. کلام خدا، فراگیری قرآن مجید در م
تماشای جزئیات بیشترگیلان تایپ با همکاری تایپیست ها و مترجمان با تجربه سعی در این دارد که بهترین و با کیفیت ترین کار را برای کسانی که به ما اعتماد کرده اند در سریع ترین زمان ممکن تحویل داده و اعتماد بیشتری را کسب نماید. انجام کلیه خدمات تایپ و ترجمه با کمترین قیمت و در کمترین زمان ! متون خود را جهت تایپ و یا ترجمه از طریق ایمیل یا تلگرام ما که در منوی ارسال سفارش می باشد ارسال کنید.
! شروع کنتمامی طراحی ما استاندارد بوده و با بهترین کیفیت عرضه میشود
ارسال سریع سفارشات شما کمتر از یک هفته
شما میتوانید بعد از سفارش خود تغییراتی در طرح خود ایجاد کنید
تمامی محصولات ما تمام عشق ساخته شده اند
*بسم الله الرحمن الرحیم*
*مروری بر زندگینامه شهید محمد علی محمد آبادی*
بیست و هفتم فروردین ماه سال 1336 در خانوادهای مذهبی در ماهان دیده به جهان گشود. کلام خدا، فراگیری قرآن مجید در مکتب خانه اولین گامهای فراگیری علم او بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان نعمیّمه (شهید هژبری فعلی) و تحصیلات متوسطه را در رشته طبیعی دبیرستان نعمیّمه ماهان به پایان رساند.
پس از پایان تحصیلات به خدمت سربازی فرا خوانده شد. همزمان با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی قدس سره الشریف مبنی بر فرار سربازان از پادگانها اطاعت از مرجع و رهبرش را در عمل نشان داد به ماهان آمد.
چون درگیریهای عوامل طاغوت و چماقداران با انقلابیون شدت عمل پیدا کرده بود و زمینه حرکتهای انقلابی در آن بحبوحه به حداقل رسیده بود و خانوادهاش شدیداً مورد آزار و اذیت چماقداران بودند، مجبور به مراجعت به شیراز شد که با اوج درگیریهای انقلاب در شیراز در تخلیه و تصرف پادگان و کلانتریها شجاعانه با مردم همکاری داشت. پس از پایان خدمت سربازی ضمن همکاری در انجام فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی و گشت نیروهای سپاه، در بخشداری ماهان سمتهای مسئول توزیع عادلانه اجناس سهمیهای، نظارت بر طرحهای عمرانی، مسئول امور شهرداری و معاون اردوگاه جنگزدگان (جیرفت) را نیز عهدهدار شد. با شروع جنگ تحمیلی جز اولین گروهی بود که به جبهه عزیمت نمود و در دشوارترین عملیاتهای هجومی دشمن مقاومتها و رشادتها از خود نشان داد، در یکی از جبهههای آبادان با ترکش خمپاره روانه بیمارستانها شد، کسی از جراحت وی مطلع نبود تا یک روز به برادرش زنگ زد که همراه یکی از مجروحان به مشهد آمدهام و نهایتاً مطلع شدیم که خود او مجروح و بستری است و وقتی که به بیمارستان رسیدیم او را از اتاق عمل در حالت بیهوشی با ذکر یا من اسمه دوا و ذکره شفا دیدیم. عشق حضور در جمع یاران جنگش جاذبه عجیبی برای حضور دائمی او در جبهه ایجاد نموده بود. چندین بار در عملیاتها شرکت فعال داشت.
پس از برگشت از جبهه در تابستان 62 در بزمی با صفا و با معنویت و شبی به یاد ماندنی او را کنار سفره عقد نشاندند.
داماد و عروس کلاس آموزش قرآن راه انداختند. عادت بسیجیان بود که حال و هوای عملیات میشد یا را نشان را در شهر و دیار خبر میکردند و این بار باید برای محمد علی سختترین مرتبه امتحان الهی باشد چرا که باید حنظله وار از آغوش گرم خانه پس از سه ماه ازدواج به تپههای قلاویزان جبهه مهران میرفت و عجیب عاشقانهتر از همیشه و جانانه به جبهه شتافت، آنچنان که با رفتنش جمعی را نیز بدنبال خود کشاند یادگار ازدواجش فرزند پسری بود که هفت ماه پس از شهادت وی بدنیا آمد و بنا به سفارش شهید او را حمزه نامگذاری نمودند.
حمزه 10 ساله موفق شد تنها یادگار جبهه پدرش یعنی پلاک و کارت شناسایی او را به همراه کیسه نایلون استخوانهای مانده در آفتاب تپههای قلاویزان مهران را زیارت کند و با حضور در گلزار شهدای ماهان و با نظاره عکس رخ پدر شهیدش سالیان انتظار را به شکوائیه بنشیند. 10 سال داغ سوزش گرمای مهران را دل سوخته و داغدار مادرش گواه است و قلب و اشک دیدگان نیمههای شب مرحوم پدرش بر سجاده در فراق فرزند مفقود الاجسدش نیز حکایتی دیگر و ده سال انتظار همسر جوان و موی سپید پایان سالهای انتظار هم ...
برادرش میگفت:
در عملیات والفجر 3 یک شب قبل از عملیات با محمود و احمد (که بعداً شهید اصغر هم به جمع ما پیوست) محمد علی در یک محل خوابیدیم یادم است تا دیر وقت شب از هر دری سخنی گفتیم. محمد علی گفت امشب مثل شب آخر فرزندان مسلم بن عقیل (ع) است اگر خوابی دیدید فردا برای هم تعریف کنید. عصر روز بعد یکساعت به عملیات مانده محمد علی را دیدم سؤال کردم محمود و احمد کجا هستند گفت صبر کن الان اونها را پیدا میکنیم بعد از مدتی چهار برادر آخرین وداع را کردیم (خدا میداند لحظه با شکوه آن خداحافظی هیچ وقت از یادم نمیرود آخر الامر با گریه از هم جدا شدیم بعد از یک ربع ساعت باز محمد علی آمد گفت راستش بگو دیشب خوابی دیدی گفتم نه ولی بالاخره از ما چهار نفر هر کدوم که لیاقت داشته باشیم فردا مهمان خدا هستیم. بعد ازوصیت و سفارشها از هم جدا شدیم در همان شب عملیات وقتی که فرماندهی دستور عقبنشینی داده بودند تیر بار چی دستهاش مجروح شده بود خودش که فرمانده دسته بود تیر بار او را گرفته و با دشمن درگیر بود و یکی یکی بچهها را عقب میفرستاد که آخرین نفر گفته بود محمد علی بیا برویم عقب جواب داده بود شما بروید منهم پشت سرتان میآیم که بعد از ده سال ....
از زبان برادر روح ا... ترکزاده. مداح اهل بیت:
هر وقت که مراسم عزاداری ابا عبدا... حسین (ع) و ائمه اطهار اسلام ا... علیه اجمعین و یا تشیع جنازه شهیدی بود و احتیاج به نوحه و شعر بود پیش محمد علی میرفتم و برای هر مراسم در هر وصفی شعری میسرود ولی بعد از اینکه خبر مفقود الاثر شدن خودش را شنیدم ماندم که چه بخوانم.
از زبان همرزمش محمود خالقی از عملیات فتح المبین
چون بنا بود عملیات فتح المبین در شب اول فروردین انجام شود و بچه ها مسافت 20 کیلومتر را طی کرده تا پشت دشمن رسیدند از طرف فرماندهی عملیات لغو شد و بچه ها نا امیدانه 20 کیلومتر را مجدداً برگشتند به لطف خداوند دشمن متوجه نشد روز بعد هم هر کسی مشغول کار بود شب دوم فروردین دستور مجدد حرکت به طرف دشمن صادر شد که همان مسافت را با بچه ها طی کردیم وقتی که همه خسته و مانده اونجا رسیدیم و دشمن را از سنگرها بیرون کشیدم دیگر هیچکدام رمقی نداشتیم مدتی نگذشته بود که فشار پاتک دشمن زیاد شد و دو نفر از همرزمان به شهادت رسیدند و بقیه که نه آذوقه و نه مهمات چندانی داشتند تصمیم به برگشت گرفتند ولی محمد علی و شهید علی قاسم شیرازی به خون دو شهید قسم خوردند که تا لحظه آخر بمانند و استقامت کنند با این حرف محمد علی همه بچههایی که تصمیم به برگشت گرفته بودند ماندند و با نیم ساعت مقاومت 17 نفر عراقیها لباسها را در آورده و با زیر پوش جلو آمده و خود را تسلیم کردند بچه ها با روحیهای عالی و مقاوم ایستادگی کرده و دشمن را تا حد ممکن عقب راندند فردای آن روز نیرو و مهمات رسیده و به لطف خداوند عملیات فتح المبین افتخارآفرین شد که به جرات میتوانم بگویم که اگر استقامت او و امثال او نبود حداقل در آن محور ما نتیجه مثبت نداشتیم و خودم که جهت پاک کردن اسلحه سمبه را داخل لوله تفنگ کرده بودم سمبه داخل لوله تفنگ شکست و حیران بودم که اسلحه ندارم با اسیر شدن عراقیها یک تفنگ از خود آنها گرفتم.
سلام خدا بر این فداکاران که در روز غربت فضیلتها و ارزشهای اسلامی به یاری خدا و دفاع از انقلاب اسلامی قد علم کردند و غریبانه جان دادند. حضرت آیت ا... خامنهای (مد ضله العالی)
اصغر محمد آبادی
متولد 1346
فرزند مرحوم صفر (حسین)
متولد ماهان
خصوصیات اخلاقی شهید
بسیار متواضع بود و در سلام کردن بر همه کس پیشی میگرفت. اصغر درس خواندن را به عنوان تکلیف در کنار تکلیف جبهه هیچ وقت فراموش نمیکرد بلکه سعی و جدیتش در درس خواندن بیشتر میشد تا اینکه در رده دانش آموزان رتبه اول و دوم کلاس محسوب میگشت.
همیشه سعی میکرد با وضو باشد شاید به جرات بتوان گفت نماز شبش در مدت 3 سال آخر عمر شریفش ترک نگشت.
بخشی از وصیتنامه شهید
برادران و خواهران عزیز و محترم بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست. دنیا فانی شدنی است. فقط خداست که فانی نمیشود. بکوشید کارهایتان خداپسندانه باشد اعمالمان هم فانی نمیشود. از دنیا خوب بهرهبرداری کنید. به دنیا نچسبید و شیفته آن نشوید. دل از آن بکنید دل کندن از دنیا بدین معنی نیست که از نعمتهای آن بهرهبرداری نکنید. بلکه دل کندن از دنیا یعنی استفاده از آن به عنوان وسیلهای جهت پیشروی به سوی قرب الهی
گاهی وقتها نمازها و دعاها و مناجاتها دنیا میشود. حتماً نباید چیزهایی همچون مال و ثروت دنیا باشند. چون اگر نماز برای خدا نباشد دعاها برای خدا نباشد جزو موارد دنیا حساب میشوند. دل بکنید از غیر خدا
شهید محمد علی محمد آبادی
متولد 1336
متولد ماهان
همزمان با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، اطلاعت از مرجع و رهبرش را در عمل نشان داد و به ماهان آمد.
در اوج درگیریهای انقلاب در شیراز در تخلیه پادگانها و کلانتریها شجاعانه با مردم همکاری داشت. پس از پایان خدمت سربازی ضمن همکاری در انجام فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی و گشت نیروهای سپاه در بخشداری ماهان نیز، سمتهای مسئول توزیع عادلانه اجناس سهمیهای، نظارت بر طرحهای عمرانی، مسئول شهر شهرداری و معاون اردوگاه جنگزدگان (جیرفت) را عهدهدار شد.
با شروع جنگ تحمیلی جزو اولین گروهی بود که به جبهه عزیمت نمود.
عادت بسیجیان بود که وقتی حال و هوای عملیات میشد یارانشان را در شهر و دیار خبر میکردند و این پیغام به محمد علی رسید.
این بار باید برای محمد علی سختترین مرتبه امتحان الهی باشد چرا که او باید حنظله وار از آغوش گرم خانواده به تپههای قلاویزان جبهه مهران میرفت و عاشقانهتر از همیشه و جانانه به جبهه میشتافت. آنچنان که با رفتنش جمعی را نیز به دنبال خود کشاند. یادگار ازدواجش فرزند پسری بود که هفت ماه پس از شهادت وی به دنیا آمد و به سفارش پدر شهیدش او را حمزه نامگذاری نمودن حمزه 10 ساله موفق شد تنها یادگار پدرش، یعنی پلاک و کارت شناسایی او به همراه کیسه نایلون استخوانهای مانده در آفتاب تپههای قلاویزان مهران را زیارت کند و با حضور در گلزار شهدای ماهان و با نظاره عکس رخ پدر شهیدش سالیان انتظار را به شکوا بنشیند.
بعد از ده سال آمد. اما چگونه؟!...
اینجا دانشگاهی است که در آن درس ایثار تدریس میشود و در آخر مدرک شهادت به انسان ساخته شده میدهند که امیدوارم این کلاس را با موفقیت به اتمام برسانم.
قسمتی از نامه شهید محمد علی محمد آبادی به همسرش
. آیا شما برای ایجاد پروژه جدید با ما آماده هستید ؟ خیلی خوب . از طریق ایمیل و شماره تماس با ما درمیان بگذارید
ما در اسر وقت به سفارش شما رسیدگی میکنیم
123-456-6789